مکتب عشق
از دیدگاه عرفان و تصوّف
از دیدگاه عرفان و تصوّف

عُشاقِ جهان را سببِ قُربِ خُدا دان
این قربِ خدا را سببِ عشقِ نهان دان

دانم که این عُشاقِ جهان صورتِ یار اند
هم صورتِ یار و بی ریا و خوش بیان اند

ای صورتِ یارِ مَه جبین ام به فدایَت
جانم با این اموال و زمانم به فدایَت

دانَم که به جُز لُطفِ خُدا یار ندانی
نه یار و نه اسرار و نه این لُطف نخوانی

دانی که چه دانی اگر این یار ندانی؟
جز حسرت و اندوه و ستم راه نخوانی

پس دلبرِ این قصۀ اَسرار بی آموز
شیرین سخنی را به محبت صفت آموز

گَر وصف جمالِ سُخَنِ یار بگویند
عُشاق همه جان بدهند و به نه میرند

لُطفی که خُدا در صفِ عُشاق نهاده است
دانم که عظیم است و کبیر است و لطیف است

هر چند سُخَن گویم و وصفی کنم آن را
دانَم که ندانَم صفتِ امرِ ازل را

خاموش بِگَردآ و به خاکِ عدم آ باز
چون شیوه سکوت است، به صحبت نه بی آغاز


سیّد محمّد سام نقشبندی
مقام الحُبّ عَنْ صِحَهْ اَلْقَلْبِ وَ اَلْلُبّ
مقام محبت

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *